آیا مگر غیر این است که اهمیت اخلاق از عمل هم بیشتر است . اصلا مگر بدون اخلاق نیک و پسندیده هیچ کاری درست انجام میشود . یا اگر هم با هر زحمتی به درستی انجام شود مگر وقتی رضایت دیگران را در پی نداشته باشد ارزشی دارد؟؟ فضای یک جامعه باید برابری و برادری باشد . ولی چرا در جامعه ی ما برادر به برادر و گاهی پسر به پدر هم نمیتواند اعتماد کند چه رسد به این که بخواهیم فضا را برابر هم بشناسیم . نمیگویم در جامعه ای هستیم که از آن فقط بوی زباله های شهر بر مشام میرسد نه اتفاقا عطر و رایحه ی گل هایی که جوانان 57 و هشت سال دفاع مقدس در کشور کاشته اند سالهاست که بر مشام میرسد . اما همه ما نیز این را میدانیم که آنقدر فضای شهر را دود ماشین آلات و تکنولوژی های آغشته به گناه پر کرده که قلب ها حداقل اگر سیاه نشده باشد ، دیگر آن پاکی گذشته را هم ندارد . مثلا وقتی به داستان های عاشقانه دهه 40 یا 50 گوش میکنم که البته دروغ هم نگفته باشم پدر و مادر من هم داستان های پاک و زیبایی میدانند که گاهی به گوشمان می رسد ،غبطه میخورم به آن روزها که اکثر افراد خود را هم نوع میدیدند . غبطه به روزهایی که حاج آقا حسینی با اشتیاق از سختی هایی میگفت که اگر در این زمان کسی به آنها دچار باشند راهی جزخودکشی و فرار نمیبینند ...
اما این روزها این که در فضا های حقیقی و بیشتر در مجازی باب شده که سیاسیون و یا در حد خیلی کوچیکترش وبلاگ ها و سایت های خبری با نشان دادن چند قطعه عکس و چند کلام حرف اضافی حاضر میشوند هر تهمتی که دلشان میخواهد به یک دیگر بزنند بدون آن که حتی فرصتی برای دفاع به شخص مورد نظر بدهند ، این اتفاقات ، با تمام نیت های شاید خالصانه ای که ممکن است داشته باشد با اشتباهاتی که به تهمت ها و غیبت کردن ها منجر میشود علاوه بر فرد ، دارد فضای زندگی
دیگران را نیز ظلمانی و تاریک میکند . در حالی که این فضا نباید ان گونه
باشد که دیگران به هردلیلی که اکثرا هم غیر منطقی هست آسیب ببینند و یا
بدتر از آن ، آسیب بزنند . یعنی دقیقا مثل سال 85 که در یک سری از مجله ها و سایت های خبری علیه یکی از شخصیت های مذهبی کشور اتفاق افتاده بوده . هرچند در مصاحبه ای که از آن شخص در سال 91 خوانده بودم اینطور بیان کردند که تمام آن تهمت ها و اتفاقات ناخوشایند سال 85 ، یکی از بزرگترین نعمت هایی بوده که خدای متعال بر او روا داشته تا بتواند اطرافیان خود را بهتر بشناسد . بک همچین حرفی را از شخصیت های دیگری نیز همچون آزاده نامداری در زندگی شخصی خود و یا آمنه بهرامی در زندگی اجتماعی خود ، از خبر گزاریها خواندیم ولی حرف ما کاملا خصوصی تر از این حرف هاست ... امیدوارم مخاطبان خاص این پست ، خودشان را پیدا کنند ...
گول دنیا را مخور ...!
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را می درند
سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مردگان را می برند
این روزها که علاقه خاصی به عکاسی از تصایر روی سنگ
قبرها پیدا کرده ام ، گاهی فکر میکنم که واقعاً قرار است قلب آدمی تا کی
بتپد؟ چهقدر معمولی شده است مرگ آدمها
برای آدمها . میترسم از روزی که اگر زنده باشم، ولی قرار نباشد مرگ یک
آدم، در زندهگیم رد پایی از خودش به جا بگذارد و با خیالی آسوده از کنارش
بگذرم. مثل کارگردان تئاتری که هر
روز پردهی پایان نمایشنامههای دیگران را میبیند ، و دلش را خوش کرده است به
نمایشنامهی خودش ، با این که میداند یک روز پرده ی او نیز کشیده خواهد شد . به گذشته ام که فکر می کنم ، از حال می روم...
نمیدانم
چرا این روزها یک انرژی در دلم پیداست ... یک شوق بی خودی دارم ... حالم
یک جور عجیبی خوش است ... نه تولدی در کار است ... نه جشنی ... اما میخندم
... میخندانم ... با این که اربعین حرم نبوده ام ... اما از وقتی که خوابش
را دیده ام ، همانند قاصدک در آسمان هایم ... و گاهی به زمین سرک میکشم ...
خیلى حسین(ع) خوب است. خیلى عباس(ع) خوب است. خیلى خوباند كه من حالا
اینجا هستم . باورم نمىشود راستش.
داریم با "حسین، حسین" پیر میشویم / خوشحال از این جوانی از دست دادهایم
موسیقی را خیلی دوست دارم ... مخصوصا این را
... اکثر مطالب را با همراهی این صدا مینویسم و میخوانم ... آهنگساز:علیرضاحیدری . در قالب نیز قرار داده ام ... اگر خواستید گوش کنید بر روی آن کلیک کنید
ای زلیخا دست از دامان یوسف بازکش.تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد.ببوسم خاک پاک جمکران را . تجلی خانه پیغمبران را . خبر آمد خبری در راه است . سرخوش آن دل که از آن آگاه است . شاید این جمعه بیاید شاید . پرده از چهره گشاید شاید
یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ یاد كن روزی را كه هر گروهی را با پیشوایان فرا میخوانیم. (اسراء/71) ما را به نام تو بخوانند ... می شود یعنی؟
سال گذشته در همین تاریخ پستی نوشته شد بانام اتوبوس شب با خواندنش خاطراتم زنده شد